. . . دل تکانی

دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد

. . . دل تکانی

دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد

بایگانی
آخرین مطالب

مادر بعد ده روز اومده خونه

باید مراقب باشم کار انجام نده که  فشار بیاد به دیسکش  . . .

دیسکش هم زده به پاش .

کسی هم نیست کمک کنه

شایدم این روزا همه خودشون محتاج کمکن

راستی یادته قدیما مردم اینهمه محتاج نبودن

زمونه محتاجمون کرد یا خودمون محتاج کردیم زمونه رو؟؟؟

چی میگی داغون! وقت خوابت گذشته داری میبافی،

یا حوصله نداری؟

دنبال چی هستی؟

اروم بگیر ، به دلت بگو اروم بگیره

اروم گرفتن با بیخیالی فرق میکنه ، اروم بگیر ولی بیخیال نشو . . .

زیاد حوصله نوشتن تو وبلاگ و ندارم ، باور کن بلدم بنویسم و گاهی وقتا شده

یک شب ده ها صفحه نوشتم و البته خیلی شب ها هم ده ها صفحه ننوشتم !

نه ! حال خوش خوبه ،  دل خوش ، دل اروم

دل اروم بودن خوبه یا اروم یک دل بودن؟؟؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
مسافر . . .

مامان خیلی وقته که حالش بده

راه نمیتونه بره بخاطر استخون درد، معده درد ، قلب درد، از این ور امیر حسین هم هست که هنوز دو سالش نشده،

خیلی بهانه گیری میکنه ، اخه بچه س دیگه . . .

امیر حسین بچه داداشمه ، جدا شده ، مادرش قید بچه رو زد!!!

میخواست بره سر کار!

اذیت میکنه دیگه اقا امیر حسین !

مگه ما بچه نبودیم ! اصلا بچه باید بچگی کنه !

از اینطرفم دنبال کارم  ولی خب نمیتونم برم دنبال کار . . .

اخه من برم سر کار ، مامان با این وضع مریضی بعد کی امیر حسین و جمع کنه ،

نمیتونم برا همه توضیح بدم که چرا هی دست دست میکنم ، وگرنه ادم 30 ساله

که احمق نیست بیکار بمونه . . .

یعنی خیلی تصمیم ها که دیگران شاید نتونن بفهمن .

حتی ازدواجم فعلا منتفیه

اووووووووووووووووووووووووه ! چنان میگه ازدواج که انگار عروس دم دم در تو ماشین نشسته

منتظرشه؟؟؟!!!

نخیر! میخوام تکلیفم روشن باشه با خودم . . .

بگذریم ، ای کاش میشد گاهی بگذاریم و بگذریم .


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۲
مسافر . . .

به نام دل

گاهی باید بست دل

گاهی باید کند دل

گاهی باید داد دل

گاهی باید شد دل . . .

حکایتِ دل !


براستی بعد از هر سختی اسانی و گشایش است (فرج بعد از شدت )

گاهی خیلی نباید منتظر بود ، انتظار گشایش نباید توقع ایجاد کنه ، که توقع ادم رو میچلونه!

بحث اعتقادی ندارم یا بهتره بگم اصلا حوصله ی بحث ندارم

حرف میخوام بزنم و اونم حرف دل

قرار نیست حکمی صادر کنم یا قانونی وضع کنم یا . . .

میخوام بتکونم دل رو که بنظرم هرزگاهی اگه نتکونی سراسرش رو غبار عادت و کهنگی

فرا میگیره .

قرار ندارم که تا مقصد معینی بنویسم یا بگم

قرار خالی شدنه

یا شاید نه قرار خالی شدن هم اگر باشه باز توقع ایجاد میکنه

قرار نوشتنه و تنها نوشتن

نتیجه گیری نداره و بدون هیچ حرف کم و بیش یا بی راه پس و پیش(اغراق)

حوصله سر میره و گاهی اصلا وجود نداره که بخوای بنویسی !

ولی مگه تن اروم میگیره

احساس میکنی بدهکاری

احساس؟

بله احساس که اگر بخواد معنی بشه شاید تومنی صد زارو ده شاهی فرق میکنه با اون چیزی

که تو بهش میگی احساس

احساس از دله ، از قلب و از روح و از جون ( درست مثل جون! از تاریکی به روشنی)

علاقه رو با احساس قاطی نکن!

فقط بنویس ، همین . . .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۰۳
مسافر . . .